مرهمی بیاور که از چشم ترم هم گریان شده ام
کاری میخواهم که عاقبت به کارستان برسد
که از زجه و التماس خود هم ترسان شده ام
ترس من از وجود لرزان خود است
وگرنه من که از دست شما خوش حال شده ام
آنکه خدا و یارب را با نور نشانم داده بود
شک ندارم در چنین شبی عاشق و شیدا شده ام
میخوانی و میبری تا دل دادگی را یاد دهی
من که از ازل در کتابت حکم مسعود شده ام
شور بپا کن مثل شعف کاسه مرا لبریز کن
اینجا نور دیده ام که دست و پا گیر عشقت شده ام
با خدا تا خجالت...
برچسب : نویسنده : arshkebriyao بازدید : 188