شب طلایی

جز التماس چیزی به کار ما نمی اید 

شروع نه بامن است نه با کسی نه با دیگری 

همه کاره توئی جز دعا چیزی به کار ما نمی اید 

دگر فکر هم بحالم از من گذشته

جز معجزه خودت کمکی به کار ما نمی اید 

چه سالیانی گذشته در این راه پر رمز و راز 

جز شبهای قدر هیچ رمزی به کار ما نمی اید

شوری بپا کن مثل اقیانوس نا آرام 

هیچ آرامشی جز باز شدن راز به کار ما نمی اید 

دلم شده مثل گنجشککی از ترس در این روزگار

جز آغوش خودت هیچ آغوشی به کار ما نمی اید 

در قرار و مدار انتظار تلخ ترین حرف است

جز روزهای آرام پر از خودت به کار ما نمی اید 

سعی کن بیشتر از تلاش تو بخواهی میشود 

دگر از صبر نگو که اصلا به کار ما نمی اید 

من میخواهم اما کار بزرگ دست شماست 

جز کارستان خودت هیچ چیز به کار ما نمی اید 

پ ن : پروردگارم  خواستم بگم اما  سکوت میکنم