نظرگاه

ساخت وبلاگ
تاج شاهی بر سرم بود وهیچکس ندید 

آنچه در دستم بود دستت بود که هیچکس ندید 

کار ما از روز و ماه و سال گذشت 

آن نوری که من دیدم هیچکس ندید

توضیح و تفسیر به کار ما نمی اید 

اشک و حال ما را هیچکس ندید 

گفتیم و خندیدن به کار وحرف ما 

نشانه ای که در بیابان دیدم هیچکس ندید

سالهایی که گذشت گرچه عمر بود اما حال بود 

بر من آمد و شد تغیر را هیچکس ندید

آنچه بر دل می افتاد ار کلام حق بود 

خوش حالی مرا از این کلام هیچکس ندید 

هر گاه قراری می رسید از راه 

قرارم را در راه وبیراه هیچکس ندید 

آنچه خواستی در من پیدا بود 

دیدنیهایی که من دیدم هرگز هیچکس ندید 

با خدا تا خجالت...
ما را در سایت با خدا تا خجالت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arshkebriyao بازدید : 198 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 7:31