راه سفید

ساخت وبلاگ
چاره راهم تو باش

کار ساز دلم تو باش 

شرط به چشمانم بکش 

با حوصله مرا آب بکش 

یک شب بیا کاری بکن 

بی مقدمه مرا راهی بکن 

البته کاری میکنی 

از زشتیها جدایم میکنی 

یا ابی میدهی از حیات 

یا راهی میکنی به ممات 

امسال نشد سال دیگر میشود 

کارمان شده ،این نشد آن میشود 

فردا که شود سوز دگر پیدا شود

از سر بگیری راهی جدید آغاز میشود 

ناامیدی بی امید از ما رخت بسته است 

چون اسمت در دلمان خانه کرده است

حال باید پرده ای نو آغاز  شود 

دست ما بر سفره ای با لطفت باز شود 

منتظرم نه خسته که بیمار توام 

می دوم نمی رسم که گریان توام 

قفل من بر پنجره عشقت پیداست 

از سر مینویسم که درونم برایت پیداست 

میخواهم کاری کنی حالی کنم 

نفهمیدم کرده ای که بازم کنی 

برما شد پروازی از دست تو 

کی رسد عقل دیگری بر خوان تو

آنچه گفتم  ازدل بود ،کس نفهمید 

غیر ازتو نگرفت حرف مارو نفهمید 

شاهد آن شب کس نبود 

رسیدن به تو سخت نبود 

کار ما از بیخ ریشه نداشت 

آنچه در دل بود کینه نداشت

سعی ای نبود چون زوری نداشت 

حکم بر ما چون خوشبختی راهی نداشت

از میان بنده ها ممنون ترین بنده منم 

کی رسد چون من به تو این چنین که بنده منم 

با خدا تا خجالت...
ما را در سایت با خدا تا خجالت دنبال می کنید

برچسب : راه,سفید, نویسنده : arshkebriyao بازدید : 150 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:29